English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5796 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ought U باید وشاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
comme il faut U چنانکه باید وشاید
Other Matches
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
to have to U باید
there is a rule that... U که باید.....
must U باید
maun U باید
the f. of a table U باید
should U باید
in due f. U باید
outh U باید
shall U باید
ought U باید
it is necessary for him to go U باید برود
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
it is necessary to go U باید رفت
one must go U باید رفت
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
as it deserves U چنانکه باید
you must know U باید بدانید
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
it is to be noted that U باید دانست که
how shall we proceed U چه باید کرد
i ougth to go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
prettily U بخوبی چنانکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
you might have come U باید امده باشید
you must go U شما باید بروید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
meetly U چنانکه باید و شاید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
I must leave at once. باید فورا بروم.
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
the needful U انچه باید کرد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
chicane U مانعی که باید دور زد
shall i go? U ایا باید بروم
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
enow U بسنده انقدرکه باید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
load U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
unpopulated board U تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
transformational rules U مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
double coincidence of wants U نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
little go U نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
queued U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
substitution U لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
shifted U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
queue U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com